شایراد شایراد ، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

پسر کوچولوی من شایراد

آغاز کار مامان

پسر کوچولوی من.... متاسفانه مرخصی زایمان من تمام شده و من مجبورم  تو رو تو خانه تنها بذارم و برم سر کار.... البته تنهای تنها که نه هر هفته یکی از افراد فامیل میاد و مواظبه پسر کوچولومه . هفته اول نوبت خاله ندا بود. هفته دوم مامان بزرگ فرنگ، هفته سوم هم خاله ندا و هفته چهارم و پنجم هم مامان بزرگ تهمینه از تهران میاد پیش شایراد جون... خیلی به من و پسرم سخت گذشت... روز اول که از سر کار برگشتم خونه شایراد تا ساعت ٨:٠٠ شب که اصلا نگام نکرد بعد از اون هم هر وقت حرف میزدم به خاله ندا نگاه می کرد و می خندید. مابین شیر خوردناش هم باز برمی گشت و به خاله ندا نگاه می کرد. تا شب کلی غصه خوردم.... عزیزم... حتما خیلی بهش سخت گذشته. صدبا...
7 آبان 1390

مرخصی زایمان

بالاخره بعد از کلی دوندگی در آخرین روز ٤ ماه مرخصی، تونستم ٢ ماه مرخصی قبل از زایمانم رو که نتونسته بودم استفاده کنم  رو بگیرم. متاسفانه امور اداریمون اطلاعات غلط داد و می خواست دو ماه از مرخصی زایمانم که حق مسلم پسر کوچولوم بوده رو ازش بگیره . اما با کمکهای بابابزرگ و تلاشهای خودم موفق شدم. خیلی جالبه می گفتن باید از ماه ٧ می رفتی مرخصی زایمان. حالا اگه از قبل هم گفته بودن یه چیزی اینکه بعد از زایمان بفهمی دیگه خیلی بدشانسیه... بدیش اینه که اگه قرار باشه مرخصی بعد از زایمان ٤ ماه باشه بچه بیچاره چطوری تا ٦ ماهگی باید فقط شیر مادر بخوره..  
16 شهريور 1390
1